![]()
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگر چه دستانش
از ابتذال شکننده تر بود
هراس من باری
همه از مردن در سر زمینیست
که مزد گور کن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد
سوختن، ساختن
جستن، یافتن
و آنگاه به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
بارو یی پی افکندناگر مرگ را
از این همه ارزشی
افزون باشد
حاشا ،حاشا
که هرگز از مرگ
هراسیده باشم
"شاملو"
منم نمیترسم


شعرات خیلی قشنگه خیلی خوشم اومد
خود او ایستاده مرد و انسانها که ایستاده میمیرند و پای اعتقاد و باورشان جان دادند هیچگاه از مرگ نهراسیده اند . او پای شعرش ایستاد و چقدر خوب که شعری گفت و به آن عمل کرد