سکوت

و باز هم سکوت

سکوت

و باز هم سکوت

مــــــــــــــــرگ

 

    

 

 

 

 

هرگز از مرگ نهراسیده ام 
 
 اگر چه دستانش
  
از ابتذال شکننده تر بود
 
 هراس من باری
 همه از مردن در سر زمینیست
 که مزد گور کن
 از بهای آزادی آدمی
 افزون باشد
سوختن، ساختن
 جستن، یافتن
 و آنگاه به اختیار برگزیدن
 و از خویشتن خویش
بارو یی پی افکندن 

اگر مرگ را
از این همه ارزشی
افزون باشد
حاشا ،حاشا
 که هرگز از مرگ
 هراسیده باشم 

 

"شاملو"

نظرات 2 + ارسال نظر
عاطفه یکشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.atefh653.blogsky.com

منم نمیترسم
شعرات خیلی قشنگه خیلی خوشم اومد

محسن دوشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ http://www.modonya.blogfa.com

خود او ایستاده مرد و انسانها که ایستاده میمیرند و پای اعتقاد و باورشان جان دادند هیچگاه از مرگ نهراسیده اند . او پای شعرش ایستاد و چقدر خوب که شعری گفت و به آن عمل کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد